بر اثر سير و سلوك، سالك حالت خاصي پيدا ميكند و رفتار و كردارش تغيير يافته و به اوصاف رحماني نائل ميشود و رعايت آداب و اخلاق اجتماعي را بيش از پيش رعايت كرده و هميشه در فكر آن است كه مبادا خلقالله را ناراضي كند و شب و روز مواظب است تا رضايت حضرت حقّ را جلب نمايد، در اين موضوع به چند هشدار اخلاقي ميپردازيم:
1 ـ ترك ستيزهجويي و مردمآزاري:
مباش در پي آزار و هرچه خواهي كن
كه در شريعت ما غير از اين گناهي نيست
اساس دين بر لطف و كرامت است و سالك حقّ بايد يكسره صفا و جوانمردي باشد.
2 ـ تحمّل ناهمواريها:
عارف ميداند كه جهان سراسر مظهر جمال و جلال و قهر و لطف معشوق است، بنابراين، وجود گل و خار هر دو به جاست و عارف هرگز در انتظار گل بيخار نيست.
حافظ از برگ خزان در چمن دهر مرنج
فكر معقول بفرما، گل بيخار كجاست
3ـ قناعت و عزلت:
به پادشاهي عالم فرو نيارد سر
اگر ز سرّ قناعت خبر شود درويش
4ـ عدم توجه به حسودان :
دلا ز طعن حسودان مرنج و واثق باش
كه بد به خاطر اميّدوار ما نرسد
5 ـ نصيحت شنيدن:
پند حكيم عين صواب است و محض خير
فرخنده بخت آنكه به سمع رضا شنيد
نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند، پند پير دانا را
6 ـ عدالت:
شاه را بِه بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر يك ساعته عمري كه در او داد كند
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشهگيران را ز آسايش، طمع بايد بريد
7 ـ رعايت شرايط سنّي:
چون پير شدي حافظ از ميكده بيرون شو
رندي و هوسناكي در عهد شباب اولي
دلا چو پير شدي حسن و نازكي مفروش
كه اين معامله در عالم شباب رود
8ـ دوري از غرور و خودنمايي:
حافظ افتادگي از دست مده، زانكه حسود
عِرض و مال و دل و دين، در سر مغروري كرد
خودبيني و خودپسندي، دليل آشكار بر جهل و ناداني است.
نيكنامي خواهي اي دل با بدان صحبت مدار
خودپسندي جان من برهان ناداني بود
9 ـ دوري از بدان:
بياموزمت كيمياي سعادت
ز همصحبت بد جدايي جدايي
10 ـ كوشش براي دوستي:
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بركن كه رنج بيشمار آرد
11 ـ رعايت ادب مجلس:
چو مهمان خراباتي به عزّت باش با رندان
كه درد سركشي جانا گرت مستي خمار آرد
رعايت حرمتها و پرهيز از هرگونه خودنمايي شرط اساسي ادب است:
بر بساط نكتهدانان خودفروشي شرط نيست
يا سخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش
12 ـ آسانگيري:
خوش برانيم جهان در نظر راهروان
فكر اسب سيه و زين معرّق نكنيم
كساني كه كار را آسان ميگيرند، زندگي را با آرامش سپري كرده، دچار دردسرهاي بيحاصل نميشوند:
دوش با من گفت كارداني تيزهوش
وز شما پنهان نشايد داشت راز ميفروش
گفت آسان گير بر خود كارها كز روي طبع
سخت ميگيرد جهان بر مردمان سختكوش
13 ـ دوري از نيرنگ:
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنيم
سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نكنيم
14 ـ دوري از عيبجويي:
دو نصيحت كنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عيش درآ و به ره عيب مپوي
عيبجويي هنر نيست. بايد كمالات ديگران را در نظر داشت و از نواقص چشم پوشيد.
كمال سرّ محبّت ببين نه نقص گناه
كه هر كه بيهنر افتد نظر به عيب كند
15 ـ دوري از امساك و تنگ چشمي:
چه دوزخي، چه بهشتي، چه آدمي، چه پري
به مذهب همه، كفر طريقت است امساك
16 ـ افتخار نكردن به فسق:
دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات
مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
17 ـ مقابله به مثل با زورمندان:
شاه اگر جرعهي رندان، نه به حرمت نوشد
التفاتش به مي صاف مروّق نكنيم
به مقام كينه و انتقام برآمدن پسنديده نيست، اما در برابر صاحبان جاه و مال بايد به رويارويي پرداخت. اگر شاه حرمت پيالهي دُردآلود رندان را نگاه ندارد، ما هم به شراب صاف او اعتنا نكرده و اهمّيّت نميدهيم.
18 ـ دوري از ستيزه و جدل:
حافظ ار خصم خطا گفت: نگيريم بر او
ور به حق گفت، جدل با سخن حق نكنيم
19 ـ سرمشق قرار دادن نيكان:
طريق صدق بياموز از آب صافي دل
به راستي طلب آزادگي ز سرو چمن
20 ـ غمخواري افتادگان:
آن كس كه اوفتاد خدايش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوري
21 ـ خير بيريا:
غلام همّت آن نازنينم
كه كار خير بيروي و ريا كرد
22 ـ شادماني در هر حال:
با دل خونين لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش
عارف با وجود همهي گرفتاريها شادمان است و شكرگزار.
23 ـ بر دنيا تكيه نكنيم:
آسمان كشتي ارباب هنر ميشكند
تكيه آن بِه كه بر اين بحر معلّق نكنيم
24 ـ خوش رفتاري در دنياي گذران:
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيكي به جاي ياران، فرصت شمار يارا
25 ـ مهرباني به شكرانهي نعمت:
اي صاحب كرامت، شكرانهي سلامت
روزي تفقّدي كن درويش بينوا را
26 ـ اغتنام فرصت:
چو بر روي زمين باشي توانايي غنيمت دان
كه دوران، ناتوانيها بسي زير زمين دارد
27 ـ نگراني از نتيجه كار:
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
28 ـ غنيمت شمردن جواني:
اي جوان سرو قد گويي بزن
پيش از آن كز قامتت چوگان كنند
29 ـ شيوهي آسايش:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا (1)
(1) عرفان عملی در اسلام دکتر یحیی یثربی ص 167
نظرات شما عزیزان: